روزگار.....
روزگار اما وفا با ما نداشت٬ طاقت خوشبختی ما را نداشت
عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست، عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست از غمش با دود و دم هم دم شدم
زره زره اب گشتم
کم شدم.....
اخر اتش زد دل دیوانه را ......
اخر اتش زد دل دیوانه را
سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من .....
عشق من از من گذشتی خوش گذر بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن زه سر دیشب از کف رفت فردا را نگر
اخر این یک بار از من بشنو پند بر منو بر روزگارم دل نبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود ..... عشق دیرین گسسته تار و پود
گر چه اب رفته باز اید به رود ماهی بیچاره اما مرده بود...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر