۱۳۸۷ آذر ۲۰, چهارشنبه

صبر سنگ



/روز اول پيش خود گفتم/ / ديگرش هرگز نخواهم ديد / / روز دوم باز ميگفتم/ / ليك با اندوه و با ترديد /
/روز سوم هم گذشت اما / / بر سر پيمان خود بودم / / ظلمت زندان مرا ميكشت / / باز زندانبان خود بودم /
/آن من ديوانه عاصي / /در درونم هايهو مي كرد / / مشت بر ديوارها ميكوفت/ / روزني را جستجو مي كرد /
/در درونم راه ميپيمود / / همچو روحي در شبستاني / / بر درونم سايه مي افكند/ / همچو ابري بر بياباني/
/مي شنيدم نيمه شب در خواب / / هايهاي گريه هايش را / / در صدايم گوش ميكردم / / درد سيال صدايش را /
/شرمگين مي خواندمش بر خويش/ /از چه رو بيهوده گرياني / / در ميان گريه مي ناليد / / دوستش دارم نمي داني /

/بانگ او آن بانگ لرزان بود / /كز جهاني دور بر ميخاست/ / ليك درمن تا كه مي پيچيد / / مرده اي از گور بر مي خاست/
/مرده اي كز پيكرش مي ريخت/ / عطر شور انگيز شب بوها / / قلب من در سينه مي لرزيد / / مثل قلب بچه آهو ها /
/در سياهي پيش مي آمد / / جسمش از ذرات ظلمت بود / /چون به من نزديكتر ميشد / / ورطه تاريك لذت بود /
/مي نشستم خسته در بستر / / خيره در چشمان روياها / / زورق انديشه ام آرام / / مي گذشت از مرز دنيا ها /
/باز تصويري غبار آلود / / زان شب كوچك ‚ شب ميعاد / / زان اطاق ساكت سرشار / / از سعادت هاي بي بنياد/
/در سياهي دستهاي من/ / مي شكفت از حس دستانش / / شكل سرگرداني من بود/ / بوي غم مي داد چشمانش/
/ريشه هامان در سياهي ها/ / قلب هامان ميوه هاي نور/ / يكديگر را سير ميكرديم / / با بهار باغهاي دور /
/مي نشستم خسته در بستر / / خيره در چشمان رويا ها / / زورق انديشه ام آرام / / ميگذشت از مرز دنيا ها /
/روزها رفتند و من ديگر/ / خود نميدانم كدامينم / / آن مغرور سر سخت مغرورم/ / يا من مغلوب ديرينم ؟/
/بگذرم گر از سر پيمان / /ميكشد اين غم دگر بارم / / مي نشينم شايد او آيد / / عاقبت روزي به ديدارم/


هیچ نظری موجود نیست: