۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

وبلاگ رسمی Google به زبان فارسی: راه‌اندازی وبلاگ رسمی Google به زبان فارسی

وبلاگ رسمی Google به زبان فارسی: راه‌اندازی وبلاگ رسمی Google به زبان فارسی: (پست شده در توییتر رسمی Google: فارسی ، انگلیسی ) سلام! قدمت قدیمی‌ترین نسخه زبان فارسی (فارسی باستان) به هزاره اول قبل از میلاد بازمی‌گر...

۱۳۸۷ بهمن ۵, شنبه

من آريايي ام

من آريايي ام . خداي من ايران است. پيامبر من کورش بزرگ است. امامان من داريوش بزرگ،خشايار شا،مازيار،انوشيروان عادل، يزدگرد. امام زمان من کاوه اهنگر است. رو حانيون من فردوسي،مولوي ،حافظ،سعدي و ابن سينا. کتاب مقدس من شاهنامه است . اصول و فروع دين من لوح حقوق بشر کورش بزرگ است. عاشوراي من قادسيه است. شهداي من رستم فرخزاد و بابک خرمدين است. پرچم من درفش کاوياني است. بهشت من ازادي است. عيد من مهرگان و نوروز است. محراب من دل است. دين من عشق و دانش است. ايمان من خرد است .

۱۳۸۷ آذر ۲۰, چهارشنبه

صبر سنگ



/روز اول پيش خود گفتم/ / ديگرش هرگز نخواهم ديد / / روز دوم باز ميگفتم/ / ليك با اندوه و با ترديد /
/روز سوم هم گذشت اما / / بر سر پيمان خود بودم / / ظلمت زندان مرا ميكشت / / باز زندانبان خود بودم /
/آن من ديوانه عاصي / /در درونم هايهو مي كرد / / مشت بر ديوارها ميكوفت/ / روزني را جستجو مي كرد /
/در درونم راه ميپيمود / / همچو روحي در شبستاني / / بر درونم سايه مي افكند/ / همچو ابري بر بياباني/
/مي شنيدم نيمه شب در خواب / / هايهاي گريه هايش را / / در صدايم گوش ميكردم / / درد سيال صدايش را /
/شرمگين مي خواندمش بر خويش/ /از چه رو بيهوده گرياني / / در ميان گريه مي ناليد / / دوستش دارم نمي داني /

/بانگ او آن بانگ لرزان بود / /كز جهاني دور بر ميخاست/ / ليك درمن تا كه مي پيچيد / / مرده اي از گور بر مي خاست/
/مرده اي كز پيكرش مي ريخت/ / عطر شور انگيز شب بوها / / قلب من در سينه مي لرزيد / / مثل قلب بچه آهو ها /
/در سياهي پيش مي آمد / / جسمش از ذرات ظلمت بود / /چون به من نزديكتر ميشد / / ورطه تاريك لذت بود /
/مي نشستم خسته در بستر / / خيره در چشمان روياها / / زورق انديشه ام آرام / / مي گذشت از مرز دنيا ها /
/باز تصويري غبار آلود / / زان شب كوچك ‚ شب ميعاد / / زان اطاق ساكت سرشار / / از سعادت هاي بي بنياد/
/در سياهي دستهاي من/ / مي شكفت از حس دستانش / / شكل سرگرداني من بود/ / بوي غم مي داد چشمانش/
/ريشه هامان در سياهي ها/ / قلب هامان ميوه هاي نور/ / يكديگر را سير ميكرديم / / با بهار باغهاي دور /
/مي نشستم خسته در بستر / / خيره در چشمان رويا ها / / زورق انديشه ام آرام / / ميگذشت از مرز دنيا ها /
/روزها رفتند و من ديگر/ / خود نميدانم كدامينم / / آن مغرور سر سخت مغرورم/ / يا من مغلوب ديرينم ؟/
/بگذرم گر از سر پيمان / /ميكشد اين غم دگر بارم / / مي نشينم شايد او آيد / / عاقبت روزي به ديدارم/


يک شب آتش



يک شب آتش در نيستاني فتاد سوخت چون اشکي که بر جاني فتاد
شعله تا سرگرم کار خويش شد هر نيي شمع مزار خويش شد
ني به آتش گفت: کين آشوب چيست؟ مر تو را زين سوختن مطلوب چيست؟
گفت آتش بي سبب نفروختم دعوي بي معنيت را سوختم
سوختم
زانکه مي گفتي نيم با صد نمود همچنان در بند خود بودي که بود
همچنان در بند خود بودي که بود مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است
درد بي دردي علاجش
آتش است
آتش است
سوخت چون اشکي که بر جاني فتاد

خوش دلی



روزگار.....

روزگار اما وفا با ما نداشت٬ طاقت خوشبختی ما را نداشت

پیش پای عشق ما سنگی گذاشت٬ بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست، عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست

با چنین تقدیر بد تدبیر نیست از غمش با دود و دم هم دم شدم

باده نوش غصه او من شدم مست و مخمور و خراب از غم شدم

زره زره اب گشتم

کم شدم.....

اخر اتش زد دل دیوانه را ......

اخر اتش زد دل دیوانه را

سوخت بی پروا پر پروانه را

عشق من .....

عشق من از من گذشتی خوش گذر بعد از این حتی تو اسمم را نبر

خاطراتم را تو بیرون کن زه سر دیشب از کف رفت فردا را نگر

اخر این یک بار از من بشنو پند بر منو بر روزگارم دل نبند

عاشقی را دیر فهمیدی چه سود ..... عشق دیرین گسسته تار و پود

گر چه اب رفته باز اید به رود ماهی بیچاره اما مرده بود...